رهپویان غدیرشهرستان مرودشت

نمایندگی بنیاد بین المللی غدیر شهرستان مرودشت

رهپویان غدیرشهرستان مرودشت

نمایندگی بنیاد بین المللی غدیر شهرستان مرودشت

نهج البلاغه

پندهاى کوتاه از نهج البلاغه

نویسنده : هئیت تحریریه بنیاد نهج البلاغه

مقدمه
دانش آموزان گرامى ، فرزندان عزیز
کتابى که اکنون در دست دارید، با همه کوچکى خود، به وسعت دریاهاى بیکرانه ، و به عظمت کوههاى سر به فلک کشیده است : زیرا آنچه در این کتاب کوچک مى خوانید، بخشى از کلمات و جملات کتاب ارجمندنهج البلاغه است ، که به این صورت ساده ، براى شما فراهم شده است .
این کلمات و جملات ، مانند دانه هاى مروارید درخشان ، که از اعماق دریایى سرشار از مرواریدهاى ناب به دست آمده باشد، مخصوص شما نوجوانان عزیز انتخاب شده است . از این رو، تمامى مطالب این کتاب ، با بیانى ساده ، به زبان فارسى امروز، نوشته شده تا براى شما و دیگر هم سن سالهایتان ، به آسانى قابل درک و آموختن باشد. و از این راه ، شما عزیزان را، با کتابى که پس از قرآن ، عالیترین و گرانقدرترین کتاب انسان سازى است ، آشنا سازد.
با نهج البلاغه ، بیشتر آشنا شویم
زندگى در باشکوه ترین دوره تاریخ کشورمان ، یعنى دوران شکوهمند انقلاب اسلامى ، خوشبختى بزرگى است که نصیب شما نوجوانان عزیز شده است . و بى تردید، نوجوان دانش آموز و درسى خوانده یى که در چنین دوران پرشکوهى زندگى مى کند، کمتر ممکن است که با نام نهج البلاغه آشنا نباشد.
با این حال ، براى آشنائى بیشتر شما، بهتر است به چند نکته اشاره شود: نهج البلاغه ، که نمایانگر گوشه یى از اندیشه بلند و آسمانى حضرت على علیه السلام است . از یکهزار سال پیش ، به صورت کتاب جاودانه ، در اختیار جهان و جهانیان قرار گرفته و دنیا را با تحسین و حیرت روبرو کرده است .
این کتاب ، مجموعه یى از گفتارها، پند و اندرزها، نامه ها و نوشته ها، سخنان کوتاه و پر مغز آن امام بزرگوار است ، که توسط دانشمند بر جسته اسلامى ،سید رضى در پایان قرن چهارم و آغاز قرن پنجم هجرى ، گرد آورى شده است .
سید رضى سخنان والا و نوشته هاى بى همتاى امام علیه السلام را، در کتاب نهج البلاغه ، به سه بخش اصلى تقسیم کرده که ترتیب آنها چنین است 1- خطبه ها
2-نامه ها
3- سخنان کوتاه
درباره خطبه ها
نوجوانانى که در ایران انقلابى و اسلامى زندگى مى کنند، بر خلاف نسلهاى گذشته ، به خوبى باخطبه و معنى آن ،آشنا هستند.زیرا یا خود، همراه پدر و مادر و بزرگترهایشان ، در نماز جمعه شرکت مى کنند و خطبه امام جمعه شهرشان را از نزدیک مى شوند .یا بوسیله رادیو و تلویزیون ، که خطبه هاى نماز جمعه را پخش مى کنند، با معنى و مفهم خطبه ، آشنا شده اند .
خطبه ، مجموعه گفتارهایى است ، که امام جمعه ، براى مسلمانانى که در نماز جمعه شرکت کرده اند، بیان مى کند. در این گفتارها، مسائل و مطالب گوناگونى مطرح مى شود، تا ضمن آن ، آگاهى لازم ، به امت مسلمان داده شود: آگاهى هایى در باره توحید و خداشناسى ، اصول عقاید اسلامى ، بحث ها و مسائل قرآن ، فلسفه بعثت پیامبران و مسئله ظهور آخرین امام ، و امامت ، موضوع امت و امامت و هر مسئله دیگرى که مطرح ساختن آنها لازم باشد مانند مسائل گوناگون سیاسى و اجتماعى که در جامعه مسلمانان پیش مى آید. از این رو، امام جمعه در خطبه هاى خود، پیرامون اینگونه مسائل نیز توضیحات لازم را مى دهد، تا ذهن امت مسلمان نسبت به آنها روشن شود و فریب دشمنان خدا و دین خدا را نخورند.
اما باید دانست که خطبه هاى امام على علیه السلام ، مخصوص روزهاى جمعه نبود. بلکه چون در دوران حکومت آن حضرت ، نماز تمام روزهاى هفته به صورت جماعت خوانده مى شد، همیشه براى ایراد خطبه ، فرصت مناسب وجود داشت . امام علیه السلام نیز، هر گاه که مسئله فورى و مهمى پیش مى آمد، که لازم بود با مسلمانان در میان گذاشته شود، بر منبر قرار مى گرفت و به ایراد خطبه و روشنگرى ذهن مسلمانان مى پرداخت .
خطبه هایى که در نهج البلاغه گرد آورى شده ، تنها 238 خطبه ، از صدها خطبه آن حضرت است . با این حال ، بخش خطبه ها، در نهج البلاغه ، از دو بخش بعدى که نامه ها و سخنان کوتاه امام (ع ) را در بر دارد، مفصل تر و بلندتر است .
خطبه هاى نهج البلاغه ، بیشتر در موضوع توحید و خداشناسى ، بحث درباره رسالت و معرفى مقام والاى رسول اکرم (ص )، مسائل و مباحث اسلامى و قرآنى ، مسائل سیاسى و اجتماعى جهان اسلام ، و دعوت مسلمانان به سرکت در جهاد و استقبال از شهادت در راه خدا و دین خدا بیان شده است .
درباره نامه ها
بخش نامه هاى نهج البلاغه ، آثارى را که از قلم گهربار آن حضرت تراوش ‍ کرده است ، در بر دارد. و این آثار، عبارت از نامه هایى است که امام علیه السلام ، پیرامون مسائل و حکومت اسلامى و امت مسلمان ، براى دوستان و نزدیکان ، و حتى براى دشمنان خود نوشته است . همچنین نامه ها و فرمانهایى است که آن حضرت ، براى فرمانداران و استانداران و مسئولان حکومتى امور مسلمانان نوشته ، و در هر یک ، عالیترین اصول حکومت و کشوردارى ، بهترین راه خدمت به مردم ، و بخصوص حفظ حقوق افراد ضعیف و طبقه مستضعف را تعیین کرده ، و کارکنان حکومت اسلامى را، به رعایت یکایک این دستورات ، موظف ساخته است .
علاوه بر اینها، مکاتبات ، و اصولا در تمامى نامه ها و نوشته هاى امام علیه السلام ، علاوه بر مسائل آن روز، از یک سو، اصول زندگى در پرتو اسلام و در حکومت اسلامى بیان شده ، و از سوى دیگر، مسائل تربیتى و اخلاقى و اعتقادى اسلام ، و از دیدگاه آن حضرت روشن شده است .
درباره سخنان کوتاه
سومین بخش نهج البلاغه ، در بردارنده سخنان کوتاه امام علیه السلام است که بیشتر آنها، از یک یا دو جمله فشرده تشکیل شده است .اما همین گفته هاى بسیار کوتاه و یکى دو جمله هایى ، که بین مردم به کلمات قصار معروف شده ، هر یک دریایى از معنى را در خود جاى داده است .کلمات قصار على علیه السلام بیشتر دربردارنده پند و اندرزهاى آن حضرت ، و راهنمایى هاى بى نظیرى درباره روش صحیح اعتقادى و تربیت اسلامى است .
مطالب عمیق و پرمعنایى که در این جمله هاى کوتاه وجود دارد، چنان است که دوست و دشمن ،آن را همچون سایر آثار گسترده و مفصل امام (ع )، پس از قرآن کریم و گفتارهاى رسول اکرم (ص )، عالى ترین راهنماى بشر، براى زندگى پاک و سعادت آمیز دانسته اند. طورى که هر کدام از این سخنان فشرده ، صدها درس زندگى و سرمشق انسانیت ، و خوب بودن و خوب زیستن ، در خود نهفته دارد.
پس از آشنائى مختصر با مطالب سه گانه نهج البلاغه ، اکنون باید گفت که : نهج البلاغه ، علاوه برداشتن مطالب عمیق و معانى والا و ارزنده ، و مفاهیم انسان ساز خود، از لحاظ طرز نگارش نیز مقام ارجمندى دارد .
نثر این کتاب و شیوه نگارش حضرت ، چنان شیوا و دلنشین است ، که در زبان و ادبیات عرب ، هرگز نظیرى نداشته و بعدها در طول چند قرن نیز، نظیرى براى آن پیدا نشده است .و از همین رو، براى آن نام نهج البلاغه یعنى راه و روش شیوایى گفتار و رسایى کلام انتخاب شده است .
شریف رضى کیست ؟
شریف رضى ، معروف به سید رضى دانشمند بزرگ اسلامى در قرن چهارم هجرى است که با گردآورى نهج البلاغه نام خود را در تاریخ اسلام جاودانه کرد.
جد پنجم او، حضرت موسى بن جعفر (ع ) امام هفتم شیعیان است و چون حضرت على (ع ) نیز، جد پنجم امام موسى بن جعفر (ع ) بوده است ، به این ترتیب درمى یابیم که حضرت على (ع )، جد دهم سید رضى است . همچنین از طرف مادر نیز اجداد سید رضى ، با9 نسل فاصله ، به حضرت على (ع ) مى رسند. از این رو معلوم مى شود که سید رضى هم از سوى پدر، هم از سوى مادر، خاندان پاک و شریفى داشته که هر دو از نسل مبارک امام على علیه السلام بوده اند.
سید رضى در سال 359 هجرى قمرى متولد شد و پس از یک زندگى کوتاه ولى پر ثمر 47 ساله ، در سال 406 هجرى درگذشت .
وى از کودکى ، دوشادوش برادرش شریف مرتضى به تحصیل دانش ‍ رفته بود، به زودى هوش فراوان و نبوغ سرشار خود رانشان داد، و از تمامى هم سن سالهاى خود پیش افتاد. به طورى که در نخستین سالهاى جوانى به عنوان یک دانشمند برجسته اسلامى شناخته شد و مورد احترام دانشمندان بزرگ آن زمان قرار گرفت .
سید رضى از آغاز جوانى ، شروع به تحقیقات با ارزشى در زمینه قرآن و اسلام و مسائل اسلامى کرد. حاصل تلاشها و تحقیقات او، چند کتاب با ارزش بود که در قرنهاى بعد نیز، همیشه مورد توجه دانشمندان جهان اسلام قرار گرفته است .
وى در زمینه شعر نیز نبوغ سرشارى داشت ، چنانکه دانشمندان و شعر شناسان ، با مطالعه اشعارى که از او باقى مانده است ، وى را بزرگترین و بهترین شاعر عرب دانسته اند.
اما کتابى که نام او را جویده کرده ، نوشته ها و اشعار و تحقیقات خودش ‍ نیست ، بلکه گردآورى و تدوین همین کتابى که امروز، با نام نهج البلاغه در دنیا مى درخشد. سید رضى ، براى جمع آورى مطالب این کتاب نزدیک 20 سال زحمت کشید. به دهها کتابخانه رفت و صدها کتاب را از آغاز تا پایان به دقت خواند. در آن کتابها، که هر کدام دهها سال پیش نوشته شده بود، آثار مختلفى از على علیه السلام نیز وجود داشت . نویسندگان آن کتابها، هر کدام به مناسبت هاى مختلف ، قسمتهائى از خطبه ها، نامه ها، سخنان کوتاه و پند و اندرزهاى امام علیه السلام را نقل کرده بودند.
اما این آثار، در هیچکدام از آن کتابها، نظم و ترتیب درستى نداشت . بلکه هر نویسنده یى قسمتهایى از آثار امام را، در کتاب خود نقل کرده بود.
از این رو، سید رضى سعى و همت فراوان به کار برد و پس از سالها تحقیق و مطالعه ، در سال 400 هجرى قمرى ، موفق شد آثار پراکنده امام را در سه بخش گردآورى کند و به صورت کتابى جامع ، در جهان فرهنگ و اندیشه انتشار دهد.
باید دانست که نهج البلاغه نیز، در بردارنده تمامى آثار امام (ع ) نیست . اما از تمام کتابهایى که در زمینه گفته ها و نوشته هاى آن حضرت ، پیش از سید رضى ، تدوین و تاءلیف شده بود، پرمطلب تر و داراى نظم و ترتیب بیشتر و به کمال نزدیک است .
سخنان على علیه السلام ، پیش از سید رضى
سید رضى ، نهج البلاغه را در زمانى گردآورى و تنظیم کرد که حدود 350 سال از شهادت حضرت امیرمؤ منان (ع ) مى گذشت .
مى دانیم که سید رضى مطالب نهج البلاغه را از میان نوشته هاى کتابهاى که قبل از او تالیف شده بود بدست آورد و یکجا گردآورى کرد، و همین نکته آشکار مى کند که پیش از او بسیارى از نویسندگان و محققان دیگر، دست به جمع آورى آثار امام (ع ) زده بودند.
به طورى که دانشمندان و تاریخ نویسان در کتابهاى خود نوشته اند پیش از تنظیم نهج البلاغه 22 کتاب دیگر نیز وجود داشت که همه آنها، مثل نهج البلاغه ، شامل سخنان و نامه ها و نوشته هاى امام علیه السلام بود، نخستین کتابى که در این زمینه تدوین شد، سخنرانى هاى على علیه السلام روى منبر نام داشت ، مولف این کتاب کسى بود که در زمان جاهلیت - یعنى پیش از بعثت رسول اکرم (ص ) به دنیا آمد او که بعد از ظهور اسلام ، مسلمان شده بود، پس از رحلت پیامبر (ص ) به جمع یاران على (ع ) پیوست و پس از آن ، تا زمان شهادت امام ، از یاوران وفادار و فداکار او بود.
این شخص که زید بن وهب نام داشت در سال 96 هجرى در گذشت . اما سالها پیش از مرگ ، مطالبى را که خود از زبان امیرالمؤ منین شنیده بود درسخنرانیهاى على (ع ) روى منبر نوشت .
پس از او، بیست کتاب دیگر در این زمینه تنظیم شد. و بالاخره آخرین کسى که پس از سید رضى در این مورد کتابى تدوین کرد، دانشمند برجسته یى به نام ابو عثمان جاحظ بود.
جاحظ در سال 225 هجرى در گذشت و این ، تاریخى بود که سید رضى ، 104 سال پس از آن متولد شد. کتاب جاحظصد سخن از امیرالمؤ منین على علیه السلام نام دارد که سید رضى از مطالب آن نیز مانند مطالب کتابهاى دیگر، استفاده کرده و قسمتهایى از آن را در نهج البلاغه نقل کرده است .
مجموعا هفتاد نفر از دانشمندان قبل از سید رضى خطبه ها و سخن هاى امام على (ع ) را جمع آورى کرده اند که این مختصر را گنجایش ذکر نام همه آنها نمى باشد. (1)
چرا این جملات را انتخاب کرده ایم ؟
براستى انتخاب چند گوهر از میان گوهرهاى یک گنجینه پربار، کار دشوارى است . و از آن دشوارتر، انتخاب گوهرهاى معنوى کلام حضرت على (ع ) از گنجینه بى مانند نهج البلاغه است . زیرا وقتى قرنهاست که کلام امام (ع ) را، فروتر از کلام خلق و فراتر از کلام مخلوق مى نامند و مى شناسند، جسارت گستاخى خواهد بود که کسى از میان آنها، چند کلام راانتخاب کند. چون انتخاب کردن ، معمولا به معنى ترجیح و برتر دانستن چیزى از میان چیزهاى دیگر است . و حال آنکه کلام امام (ع ) در چنان حدى از اوج ارزش ‍ و والایى است ، که هیچکدام را نمى توان انتخاب کرد و نسبت به بقیه ترجیح داد.
به این ترتیب ، کارى که در این کتاب کوچک صورت گرفته ، انتخاب کردن ، به معنى ترجیح دادن نیست ، بلکه به منظور آشنا ساختن نوجوانان عزیز، با کوتاه ترین و ساده ترین کلمات و جملات امام (ع ) است .
بدین که خواسته ایم تعدادى از کلمات و جملات کوتاه امام را، که درک و دریافت و آموختن آن ، براى نوجوانان کلاس پنجم ابتدائى آسان ترین باشد، در دسترس آنان قرار دهیم . از این رو، در این مجموعه کوچک ، ساده ترین جمله ها را انتخاب کرده ایم ، نه بهترین آنها را. زیرا ستارگان و تابناک کلام امام (ع )، در آسمان روشن و گسترده . نهج البلاغه ، همه ،بهترین ووالاترین هستند.
کوشش کرده ایم تا جملات این کتاب ، در زمینه هاى گوناگون سخنان زندگى بخش ، و پندها و راهنمایى هاى انسان امام (ع ) باشد.
تعدادى از جملات درباره توحید و خداشناسى ، تعدادى دیگر در موضوع راز آفرینش انسان و سایر موجودات ، تعدادى از آنها پیرامون ارتباط انسان با خلق خود، و بیشترین آنها، درباره مربوط به روشهاى تربیتى و اخلاقى اسلام ، و پندهاى امام (ع ) پیرامون شیوه هاى صحیح زندگى فردى و اجتماعى است . این قسمت از جملات امام (ع )، اندرزهایى ساده و قابل اجرا هستند، که عمل به آنها که نه تنها سخت و دشوار نیست ، بلکه آسان و دلپذیر است ، و در عین حال ، آسایش انسان در دنیا و رستگارى او را در آخرت تضمین مى کند.
هر کدام از جمله ها، در ساده ترین صورت ممکن ، به زبان فارسى ساده و آسانى ترجمه شده است .
ممکن است درک کامل کلام امام (ع ) با وجود ترجمه ساده ، باز هم براى نوجوانانى که این کتاب بخاطر آنها تهیه شده است ، دشوار باشد. از این رو، علاوه بر ترجمه کلمات امام (ع )، درباره هر یک ، شرح کوتاهى نیز تهیه کرده و با زبانى درخور درک این گروه سنى ، نوشته ایم ، تا مطالعه آنها، به این فرزندان عزیز، براى درک کلام امام (ع )، بیشتر کمک کند.
امیدواریم این کتاب کوچک ، دریچه اى به روى نوجوانان عزیز بگشاید، تا از راه آن ، به دنیاى پهناور اندیشه هاى امام (ع ) وارد شوند و با تعالیم درخشان اعتقادى و اخلاقى و تربیتى و انسانى اسلام بیشتر آشنا شوند. هیئت تحریر به بنیاد نهج البلاغه
1. اگر خدا شریکى داشت
لو کان لربک شریک لاتتک رسله .
نامه / 31.
ترجمه :اگر پروردگارت شریکى مى داشت ، فرستادگان آن شریک (یعنى پیامبران آن خدا دیگر) نزد تو مى آمدند.
شرح : خداوند توانائى که ما را، و این دنیاى پهناور و پر از زیبائى را، آفریده است ، خدایى یگانه و بى همانند است .
تمامى پیغمبرانى که براى راهنمایى افراد بشر، به میان مردم آمده اند، با آن که دینهاى گوناگون آورده اند، سخنهایشان درباره خدا، یکسان و همانند بوده است . همه آنها، به پیروان خود گفته اند که : خدا یکى است و شبیه و شریک ندارد.
فرزند عزیز، این را بدان که اگر غیر از پروردگار یگانه و بى شریک ، خدا دیگرى هم وجود داشت ، او را به افراد بشر اعلام دارند، هم مردم را به سوى او دعوت کنند.
ولى در طول میلیونها سالى که از زندگى بشر مى گذرد، واز میان 124 هزار پیغمبرى که براى هدایت مردم آمده اند، هرگز پیغمبرى نگفته است :
من ، از سوى خدایى ، غیر از خداى یگانه ، به سوى شما فرستاده شده ام .
همین موضوع ، دلیل آشکارى است براى آن که بدانى : خداى تو، و آفریدگار و همه افراد بشر، و خالق این جهان بزرگ ، همان خداوند یگانه و بى مانند است که تمام پیغمبران ، از او سخن گفته اند و همه افراد بشر را، به سوى او دعوت کرده اند.
2. انگیزه دورى از گناه
لو لم یتوعد الله على معصیته لکان یجب ان لا یعصى شکرا لنعمه .
ح / 290.
ترجمه :اگر حتى خداوند، بندگانش را،از نافرمانى کردن و گناه ورزیدن نترسانیده بود، باز هم واجب بود که انسان ، مرتکب هیچ گناهى نشود، تا به این وسیله ، در برابر نعمتهاى او سپاسگزارى کرده باشد.
شرح : کسیکه گناه میکند و فرمان خداوند را به جاى نمى آورد، در حقیقت ، نعمت هایى را که خداوند به او داده است ، تباه میکند. زیرا چنین کسى ، براى آن که بتواند گناهى را مرتکب شود، ناچار باید تمام نیروهائى را که در وجودش هست ، به کار ببرد. در حالیکه خداوند، این نیروها را، براى گناه و نافرمانى کردن به او نداده است .
خداوند، این نیروها را، براى گناه و نافرمانى کردن به او نداده است .
فرزند عزیز، کسى را در نظر بگیر، که مى خواهد، بر خلاف فرمان خداوند، مرتکب گناه شود، و بطور مثال ، دست به دزدى بزند:
تمام اعضاء بدن آن شخص ، باید وظایف خود را، با تمام نیرویى که دارند انجام دهند، تا او توانایى انجام چنین گناهى را داشته باشد.
ششهاى او، باید بطور مرتب هواى تازه را به خود بگیرند، تا او نفس بکشد و زنده بماند، قلبش باید بطور منظم در حال تپیدن باشد، تا خون به تمام پیکرش برسد و او را زنده نگاه دارد، چشمهایش باید توانایى دیدن داشته باشند، تا او راه خود را ببیند، پاهایش باید قادر به حرکت و قدم برداشتن باشند، تا او در مسیرى که با چشمش مى بیند، پیش برود، گوشهایش باید توانایى شنیدن داشته باشند، تا او صداى نزدیک شدن مردم را تشخیص ‍ بدهد و از خطر فرار کند، دستهایش باید توانایى کار و حرکت داشته باشند، تا او درها را باز کند و اشیاى را بردارد، مغزش باید کار خود را انجام دهد،تا سایر اعضاى بدنش از آن فرمان بگیرند، و وظایف خود را اجرا کنند... و اگر یکى از این اعضاى ، یعنى یکى از این نعمتهایى که خداوند به انسان داده است ، کار خود را به درشتى انجام ندهد، شخص گناهکار، قادر به انجام گناه نخواهد بود.
پس مى بینى که گناهکار، براى آنکه در برابر خداوند، مرتکب گناه و نافرمانى ، شود، از همان امکانات و نیروهایى استفاده میکند، که خداوند، آنها را، براى انجام کارهاى درست و نیک به او داده است . به این ترتیب ، آیا شخص گناهکار، با انجام هر کدام از گناهان خود، و نعمتها و نیروهایى را که خداوند دارد، تباه و حرام نمى کند؟
البته خداوند، به بندگان خود هشدار داده ، و آنها را از گناه و نافرمانى ، بیمناک کرده است . ولى اگر خداوند چنین بیم و هشدارى هم نداده بود، و اگر انسان آسوده خاطر بود که به خاطر گناهانش کیفر و مجازات نخواهد دید، باز هم حق نداشت نعمتهاى خداوند را تباه کند. یعنى در برابر نعمتهاى دیدن ، شنیدن ، بوئیدن ، حرکت ، تپیدن قلب ، تنفس ششها، اندیشیدن ، توانایى انجام کارهاى گوناگون داشتن ، و هزاران نعمت دیگر، انسان باید قدرشناس باشد، و به - شکرانه این نعمتهاى بزرگ و با ارزش ، هرگز مرتکب گناه و نافرمانى خداوند نشود.
3. زندگى دنیوى دلیل زندگى اخروى
عجبت لمن اءنکر النشاه الاخرى و هویرى النشاه الاولى .
ح 126/
ترجمه :در شگفتم ، از کسیکه زندگى این دنیا را مى بیند، و باز زندگى دنیاى دیگر (آخرت ) را قبول ندارد.
شرح : کسیکه با درک و دانائى ، در زندگى این دنیا نظر کند، سراسر دنیا را، پر از نشانه هایى خواهد دید که از قدرت آفرینش خداوند حکایت مى کنند. و کسیکه قدرت آفرینش خداوند را، با عقل و بینش برسى کند، هرگز مسئله آخرت و زندگى پس از مرگ را انکار نخواهد کرد.
اگر ما، با دقت و شعور و انصاف ، به دنیاى خود نگاه کنیم ، به روشنى مى بینیم که انسان و حیوان و گیاه ، و بالاخره تمام موجودات زنده این دنیا، از نیستى به وجود آمده اند. پس خداوند که قادر بوده است این زندگى و این همه موجودات زنده را، ازنیستى به هستى بیاورد، باز هم قدرت آن را خواهد داشت که پس از مرگ و نابودى این موجودات ، یکبار دیگر آنها را زنده کند.
اگر در زندگى انسان دقت کنیم ، از یک نظر، خواهیم دید که خداوند، در همین دنیا هم ، ریشه و اصل زندگى انسانها را دل خاک قرار داده ، و در وقت لزوم ، افراد بشر را، از خاک به وجود آورده است .
ابتدا، ریشه زندگى و اصل وجود ما، در دل همین خاکهاى بیابانى پنهان بوده است . از دل این خاکها، گندم و برنج و سبزى و میوه و دیگر گیاهان خوردنى و روئیده اند. قسمتى از این روئیدنیها را، پدر و مادر ما خورده اند. قسمت دیگرى را نیز حیوانات خورده اند، تا زنده بمانند و بزرگ شوند و به صورت غذاى انسان در آیند. یعنى پدر و مادر ما، وقتى گوشت حیوانات را نیز خورده اند، در حقیقت ، از غذایى استفاده کرده اند که اصل آن ، باز هم از خاک بوده است . به این ترتیب ، پدر و مادر ما، با خوردن خوراکى هایى ، که در هر حال ، از زمین بدست مى آید، به زندگى خود ادامه داده اند و بزرگ شده اند بعد، وجود ما، همچون یک یاخته ، در پشت و شکم آنها، پیدا شده است آنگاه ما شروع به رشد کرده ایم ، صاحب دست و پا و چشم و گوش و مغز و سایر اعضاء بدن شده ایم سرانجام ، به صورت یک انسان کامل ، از شکم مادر، به این جهان قدم گذاشته ایم . تمام این مراحل ، از وقتى که ذرات هستى ما، در دل خاکها بوده ، تا وقتى که این ذرات به وجود پدر و مادر منتقل شده و سپس به صورت انسان در آمده است ، با قدرت آفرینش ‍ خداوند طى شده است .
پس مى بینیم که خداوند، قبلا، یکبار قدرت خود را، در همین دنیا، نشان داده و ما را، از خاک به خود آورده است . به این ترتیب ، خدایى که چنین قدرتى دارد، یکبار دیگر هم ، قادر به انجام این کار خواهد بود. یعنى ، وقتى ما بمیریم و به مشتى خاک مبدل شویم ، دوباره ، در روز قیامت ، خداوند ما را، از دل خاکها بیرون مى آورد، و به ما هستى و زندگى مى دهد، تا براى رسیدگى به حساب کارهایمان ، در صف محشر آماده شویم .
4. در خلوت هم از گناه بپرهیزید
اتقوا معاصى الله فى الخلوات فان الشاهد هو الحاکم .
ح / 324.
ترجمه :در خلوت و تنهایى هم ، از گناه و نافرمانى بپرهیزید، زیرا همان کسى که گناه شما را مى بیند (یعنى خداوند) خودش نیز درباره آن ، داورى خواهد کرد.
شرح : گروهى از افراد کوته فکر هستند، که گمان مى کنند اگر در خلوت و تنهایى ، مرتکب گناه شوند، و کسى شاهد گناه آنها نباشد، از کیفر و مجازات در امان خواهند بود. غافل از آنکه خداوند، در همه جا حاضر است ، و در خلوت و تنهایى هم ، شاهد اعمال بندگان خویش است .
امام صادق علیه السلام مى فرماید: کسیکه در تنهایى مرتکب گناه مى شوند، مثل کسى است که در یک کشتى ، داخل اطاقک خصوص خود، نشسته است و کف آن را سوراخ مى کند. گرچه کسى شاهد این عمل زشت و نادرست نیست ، تا از آن جلوگیرى کند، یا آن شخص را به مجازات رساند، ولى چنین کسى ، مجازات عمل خود را خواهد دید، زیرا به خاطر کار زشت او، دیگران هم صدمه خواهند دید. چون سرانجام ، آب دریا، از سوراخ آن اتاقک بلا خواهد آمد، و همه کشتى را، با تمام سرنشینان آن غرق خواهد کرد.
پس گناه ، اگر در خلوت و تنهایى صورت گیرد، هم شخص گناهکار به مجازات خواهد رسانید، هم به روى جامعه اثر بد خواهد گذاشت .
از سوى دیگر، انسان در رابطه با خدا، باید بداند که : هرچند در خلوت و تنهایى مرتکب گناه شود، و کسى شاهد او نباشد، ولى خداوند، او را مى بیند و شاهد گناهان اوست . به این ترتیب ، شخص گناهکار، در روز رستاخیز، از داورى خداوند توانا و بینا که خود آن گناه را دیده است - هیچ راه فرارى نخواهد داشت .
5. رابطه عقل و گفتار
اذا تم العقل نقص الکلام .
ترجمه :هنگامى که عقل انسان کامل گردد، گفتارش کوتاه مى شود.
شرح : انسان ، هر اندازه که عقل و شعورش بیشتر شود و به سوى کمال برود، به همان نسبت ، کمتر حرف میزند و در عوض بیشتر فکر مى کند.
کسانیکه زیاد حرف مى زنند و جلوى زبان خود را نمیگیرند، عقلشان کم و فکرشان کوتاه است . بهمین دلیل ، هنگام سخن گفتن ، درباره آنچه مى گویند، فکر نمى کنند، و هر چه به زبانشان آید بدون فکر و اندیشه ، بیان مى کنند.
اما برعکس ، افراد عاقل ، تا زمانى که موضوعى را خوب بررسى نکرده اند، و درباره خوب و بد آن نیندیشیده اند، سخنى بر زبان نمى آورند. به همین دلیل ، شخص عاقل ، کمتر حرف میزند، چون مقدارى از وقت خود را، به فکر کردن درباره گفتارى که میخواهد بر زبان آورد، مى گذراند.
حضرت على علیه السلام ، در جمله دیگرى میفرماید: زبان عاقل ، در پشت عقل او قرار دارد.
یعنى : شخص عاقل ، عقل خود را پیش از زبانش به کار مى اندازد. در هر کارى ، اول فکر مى کند، عقل و شعور خود را به کار مى گیرد، و هنگامى که به درستى سخن خود مطمئن شد، زبان به گفتار مى گشاید. در حالیکه شخص ‍ نادان ، پیش از آنکه فکر خود را به کار اندازد، شروع به حرف زدن مى کند، و چه بسا که با سخنان بى معنى و حساب نشده اش ، هم خود و هم دیگران را بزحمت و ناراحتى دچار مى سازد.
6. حق یکى است
ما اختلفت دعوتان الا کانت احداهما ضلالة
ح / 183
ترجمه : هر گاه در مورد امرى واحد، دو ادعاى مختلف وجود داشته باشد، ناچار، یکى از آن دو گمراهى (باطل ) است .
شرح : بسیار دیده مى شود که دو شخص ، یا دو گروه ، بر سر یک مسئله اختلاف دارند. به این معنى که هر کدام ، در مورد آن مسئله ، ادعایى دارد که با ادعاى دیگرى مخالف است ، و هر یک نیز، ادعاى خود را صحیح و بر حق میداند و ادعاى دیگرى را غلط و باطل میشمارد.
اما، از آنجا که همیشه حق یگانه است ، و هر چیزى که بر حق باشد، نمى تواند دو صورت و دو شکل جداگانه داشته باشد و هر دو نیز، درست و بر حق باشند، ناگزیر باید قبول کرد که دست کم ، یکى از آن دو ادعا، باطل و گمراهانه است .
روشن تر بگوییم : نمى شود که دو نفر، در مورد یک موضوع دو ادعاى مختلف بکنند، و هر دو نیز درست گفته باشند. یعنى اگر، در چنین مواردى ، یقین داشته باشیم که هر دو نفر در اشتباه نیستند، پس باید مطمئن باشیم که بطور قطع ، فقط یکى از آنها حق میگوید و دیگرى بر باطل است .
وظیفه کسى هم که با چنین افراد یا گروههایى روبرو میشود، آن است که سخن و عقیده و ادعاى هر دو را، به دقت بررسى کند، تا آنچه را که بر حق است دریابد، و با انتخاب و پذیرش حق ، از باطل دورى کند.
7 . جامعیت قرآن
و فى القرآن نبا ما قبلکم و خبر ما بعدکم و حکم و ما بینکم .
ح / 313
ترجمه : سرگذشت نسلهاى پیشین شما، و خبرهاى مربوط به نسلهاى آینده شما، و احکام و دستورات به امورى که بین شما جارى است ، همه در قرآن آمده است .
شرح : آنچه انسان ، در زندگى این جهانى خود به آن نیازمند است ، بطور کلى ، خارج از این سه مورد نیست :
* نخست ، میخواهد بداند که پدران و مادران و نیاکان او، در گذشته ، چگونه بوده اند، چگونه زیسته اند، چه ها مى اندیشیده اند،
* آن گناه مى خواهد بداند پس از مرگ او، دنیا چه صورتى خواهد داشت ، و نسلهاى آینده در چه اوضاع و شرایطى خواهند زیست ، و احوال آنها، در دنیاى آینده چگونه خواهد بود.
* و سپس مى خواهند بداند: در حال حاضر، در دوران بین گذشته و آینده ، که خود در آن زندگى میکند، با مردم چگونه باید رفتار کند، و امورى را که بین او و دیگران جارى است ، چگونه سر و سامان دهد، تا به راه نادرست نرود و به طریق آسایش و رستگارى گام بردارد
قرآن مجید، کلام الهى و آسمانى ما مسلمانان ، کتاب سازنده و روشنگرى است که این سه موضوع مهم و حیاتى را، براى ما، به روشنى و بدون تردید یا ابهام ، توضیح داده است .
پس ما، اگر مى خواهیم با درک و آگاهى زندگى کنیم و در منجلاب و گمراهیها فرو نرویم ، و به سوى سعادت گام برداریم ، باید قرآن را به دقت بخوانید، معنى آن را درک کنیم ، و مفاهیم آن را دستور زندگى خویش قرار دهیم ، و احکام آن را به کار بندیم .
8. خشنودى از کار بدکاران
الراض بفعل قوم کالداخل فیه معم و على کل داخل فى باطل اءثمان اثم العمل به و اثم الرض به .
ح / 154
ترجمه : هر کس که به کار گروهى از مردم خرسند باشد، مانند آن است که در آن کار، با آنها همراهى کرده است ، هر کس در کار نادرست همراهى کند، براى او دو گناه خواهد بود: گناه همکارى در آن کار نادرست ، و گناه رضایت دادن به انجام آن .
شرح : اسلام ، دینى است که پیرامون خود را، همواره از زندگى کردن و حصارهاى خلوت و تنهائى و سر بردن در چهار دیواریهاى در بسته ، باز میدارد. و در مقابل ، همه را به زندگى اجتماعى دعوت میکند. براى یک چنین زندگى اجتماعى برادرانه ایى ، که در آن همه نسب به یکدیگر وظایف و مسئولیتهایى دارند قوانین کاملى نیز قرار داده ، که جلوه هاى گوناگون آن ، در تعالیم درخشان اسلامى دیده مى شود.
بر اساس این قوانین ، خوب بودن و خوب زیستن ، تنها این نیست که ما، خود را از همه کنار بکشیم ، و در خلوت و تنهایى مشغول عبادت شویم و کارى به کار دیگران و سایر افراد جامعه نداشته باشیم . چه ، در این صورت ، حتى اگر هیچ گناهى از ما سر نزند، باز در گناهى که دیگران ، در کنار ما و مقابل چشمان ما انجام میدهند، شریک و سهیم خواهیم بود. به بیان دیگر، یک مسلمان مؤ من واقعى ، نباید در برابر کارهاى باطل و نادرست دیگران نیز، ساکت بنشیند و هیچ اقدامى نکند.چون این سکوت ، دلیل آن است که او، با انجام آن کارهاى باطل مخالفتى ندارد و کسى که مخالف امرى نباشد، بطور طبیعى ، به انجام آن امر، رضایت داده است . و راضى بودن به انجام کار دیگران نیز مانند آن است که خود او هم در آن کار، شرکت و دخالت داشته است .
از این روست که امام علیه السلام میفرماید: مسلمانان مؤ من حق ندارد ساکت بنشیند و شاهد و تماشاگر کارهاى باطل دیگران باشد.چون در آنصورت ، از او دو گناه سرزده است . یک گناه همان رضایت دادن به انجام آن کار است ، و گناه دیگر آن است که با چنین رضایتى ، خود او نیز، در آن کار نادرست بصورت همکار و همراه در آمده و در حقیقت مثل آن است که خود نیز، در انجام آن گناه ، شرکت و همکارى داشته است .
9. لزوم شناخت رفیق راه و همسایه
سل من الرفیق قبل الطریق و عن الجار قبل الدار.
نامه /31
ترجمه : پیش از آنکه درباره راه بپرسى ، درباره رفیق راه بپرس ، و پیش ‍ از آنکه خانه انتخاب کنى درباره همسایه پرس و جو کن .
شرح : بر اساس این فرمایش امام علیه السلام ، در زبان فارسى هم ضرب المثلى رواج یافته است که مى گویند:بگو رفیقت کیست ، تا بگویم چگونه آدمى هستى . و شاعرى ، همین معنى را به شعر در آورده است :

تو، اول بگو: با کیان زیستى ؟
پس آنگه ، بگویم که : تو، کیستى !

 سخن امام ، این هشدار را مى دهد که : انسان باید دقت کند و هنگام سفر، از رفیق راه و همسفر بد و فاسد، پرهیز و دورى جوید، و همچنین هنگام انتخاب خانه ، مراقبت کند، تا با اشخاصى نادرست و گمراه ، همسایه نشود. زیرا، همسفر فاسد و همسایه گمراه ، علاوه بر زیانها و ناراحتیهایى که تولید مى کنند، بر اثر همراهى و همنشینى و معاشرت پى در پى ، در روحیه انسان ، تاءثیر بد مى گذارند. و چه فاسد، خود نیز، اندک اندک و ندانسته ، به فساد و گمراهى کشیده میشود. به همین دلیل ، ما باید مراقب باشیم و در هر کارى که انجام میدهیم ، با کسانى همراهى و همفکرى کنیم که مطمئن باشیم درستکار و با ایمان و پاک و نیک کردارند.
این سخن ، میتواند ما را، در این جهت نیز راهنمائى کند که : هر گاه در انتخاب راهى و انجام کارى دچار شک و تردید شدیم ، یا اگر دیدیم که خودمان ، قادر به انتخاب راه درست نیستیم ، بهتر است پیش از آنکه با چشم بسته به راهى برویم یا شروع به کارى کنیم ، افراد دیگر را درنظر بگیریم . یعنى ببینیم کسانى که عقل و درایت و ایمان و پارسایى آنها ثابت شده است ، چه کار میکنند و از کدام راه مى روند، تا ما نیز همان راه را در پیش گیرم . به این ترتیب ، علاوه بر آنکه به گمراهى و فساد دچار نمى شویم ، از وجود همراه و همنشین خوب هم بهره مند مى گردیم .
10 . خودرایى و مشورت
من استبد براءته هلک و من شاورالرجال شارکها فى عقلولها.
ترجمه :شخص خود راءى به هلاکت میرسد، و کسیکه با مردان برجسته و اندیشمند مشورت کند، در عقل آنها شریک میشود.
شرح : کسیکه در همه کارها، تنها عقیده و نظر خود را درست میداند و به راءى و عقیده هیچ کس دیگر، اهمیتى نمى دهد، بیش از هر کس ، به خودش ظلم میکند. هیچکس نیست که همه چیز را بداند و براى همه مسائلى و مشکلات ، راه حل درست و منطقى و قابل اجراء پیدا کند، و هر کس ، هر اندازه هم که عاقل و دانشمند باشد، باز با مسائلى روبرو خواهد شد، که راه حل درست و عملى آنها، به فکرش نخواهد رسید. در چنین حالى ، اگر شخصى ، خود راءى باشد و جز عقیده خود، عقیده هیچ کس را نمى پذیرد، بطور مسلم ، در حل مسائل ، به راههاى غلط مى رود، و چه بسا دچار اشتباهاتى میشود که حتى زندگى اش را به خطر مى افکند و او را به هلاکت و نیستى میکشاند. اما کسیکه تنها به عقیده خود اتکاء ندارد، و در مسائل گوناگون مشورت میکند، به راه سعادت میرود. مخصوصا اگر شخصى ، با افراد عاقل و اندیشمند و مردان برجسته مشورت کند، مانند آن است که در فکر و دانش آنها شریک شده ، و از عقل و اندیشه هرکدام ، براى خود سهمى برداشته است .
وقتى ما، بار سنگینى داریم که نمى توانیم از روى زمین حرکت دهیم ، به کمک چند نفر دیگر نیاز پیدا مى کنیم . و هنگامى که چند نفر آمدند و به ما کمک کردن ، مثل آن است که ما را، در زور بازوى خود شریک کرده اند و هر کدام ، از قدرت و توانایى خود، سهمى به ما داده اند.
در مورد مسائل مربوط به فکر و عقل نیز همینطور است . وقتى با مساءله یى روبرو میشویم که به تنهایى از حل آن عاجزیم ، باید از عقل و اندیشه دیگران هم کمک بگیریم . و در این صورت ، مثل آن است که خود را، در عقل و شعور آنها شریک ساخته ایم و از نیروى اندیشه و فکرشان ، سهمى هم به ما رسیده است .
11 . فضیلت علم بر ثروت
العلم خیر من المال ، العلم یحرسک ، و انت تحرس المال ، و المال تنقصه النفقه و العلم یز کو على الاءنفاق ، و صنیع المال یزول بزواله .
ح / 174 - از فرمایشات امام (ع ) به کمیل بن زیاد
ترجمه :دانش ، از مال دنیا بهتر است ، زیرا دانش نگهبان توست ، ولى مال را تو باید نگهبانى کنى . مال دنیا با بخشش کاسته میشود، ولى دانش ، براثر بخشش ، رشد و فزونى مى یابد، و آنچه با مال دنیا ساخته و پرداخته شده و بدست آمده ، با تمام شدن مال ، از بین میرود.
شرح : علیه السلام ، بارها در سخنان خود، دانش را با مال دنیا مقایسه فرموده ، و همواره دانش را برتر و گرانبهاتر شمرده است . در این کلام ارزنده نیز، امیرمؤ منان (ع )، از برترى دانش نسبت به مال دنیا سخن مى گوید، و در این مورد سه دلیل بیان مى فرماید:
* اول آنکه : دانش ، انسان را از مشکلات زندگى و گرفتاریهاى آخرت نگهدارى میکند، و از خسارتها و زیانهایى که به سراغ اشخاص جاهل میروند، در امان مى دارد.- ولى مال دنیا، نه تنها نگهبان صاحب خود نیست ، بلکه صاحب مال ، ناچار است قسمتى از وقت و فکر و نیروى خود را به خاطر نگهدارى مال ، از دست بدهد، تا از تلف شدن و از بین رفتن آن جلوگیرى کند.
* دوم آنکه : صاحب مال ، وقتى مقدارى از مالش را به دیگرى ببخشد، به مقدارى که بخشش کرده است ، از مال او کم مى شود. ولى صاحب علم ، هر چه از علم خود به دیگران ببخشد، یعنى هر چه علم خود را بدیگران بیاموزد، بر علم او افزوده میشود چون با هربار آموزش که به دیگرى میدهند، خود او نیز ورزیده تر مى شود و در رشته علمى خود، مهارت و تسلط بیشترى پیدا میکند.
* سوم آنکه : مال و ثروت از بین برود، تمام چیزهائى هم که به واسطه آن مال و ثروت ساخته و پرداخته شده و بدست صاحب مال آمده است ، از بین خواهد رفت . مثلا اگر کسى مقامى را به خاطر ثروت خود به دست آورده است ، یا اگر کسانى بخاطر ثروت با او دوست شده و گردش را گرفته اند، همینکه ثروت او به هر علتى ، از بین برود، مقام و احترام و دوستان او هم از دست خواهند رفت .
در حالیکه آنچه شخص عالم ، به خاطر علم خود به دست مى آورد، هیچگاه از بین نخواهد رفت ، زیرا علمى که باعث بدست آمدن آن چیزها شده ، همیشه براى صاحب خود باقى میماند.
12. آنچه بر خود نمى پسندى بر دیگران مپسند
فاءحبب لغیرک ما تحب لنفسک و اکره له ما تکره لها.
نامه /31
ترجمه : آنچه که براى خود دوست میدارد، براى خود نمى پسندى ، براى دیگران هم مپسند.
شرح : یک ضرب المثل فارسى مى گوید آنچه به خود نمى پسندى ، به دیگران روا مدار. و ضرب المثل دیگرى مى گوید:یک سوزن به خودت بزن ، یک جوالدوز به مردم . این دو ضرب المثل ، و دهها ضرب المثل دیگر، و شعرها، و کلمات کوتاه و بلند بسیارى که در زبان و ادبیات ما، در باره همین موضوع صحبت میکند، همه ، با الهام گرفتن از سخن امام علیه السلام ، و در توضیح و تشریح آن گفته شده و رواج پیدا کرده است .
و منظور از تمام این سخنان ، آن است که درباره یکى از دستورات عمیق و پر معنى اسلام ، به شکلهاى گوناگون ، توضیح داده شود. بر اساس این دستور والا و زندگى ساز اسلام ، ما انسانها وظیفه داریم که در هر کارى ، رعایت حال دیگران را نیز بکنیم . یعنى همیشه خودمان را به جاى دیگران بگذاریم ، و با مردم طورى رفتار کنیم ، که دوست داریم دیگران با ما همانطور رفتار کنند.
کسیکه به مشکلات و ناراحتیهاى دیگران اهمیت نمى دهد، باید حساب کند که آیا خودش مى توان همان مشکلات و ناراحتیها را تحمل کند، یا نه ، به زبان ساده تر باید گفت : هر کس راضى شود که یک جوالدوز به تن دیگرى فرو رود، باید با انصاف و مروت حساب کند که آیا خودش حاضر است یک سوزن به تنش فرو رود، یا نه ؟
مسلمان مومن واقعى ، کسى است که براى دیگران نیز به اندازه خودش ، راحت و آسایش و حق استفاده از مواهب زندگى را بخواهد و اصولا آسایش و خوشبختى خود را، در آسایش و خوشبختى دیگران جستجو کند.
13. اندرز پذیرى
و لا تکونن ممن لا تنفعه العظة الا اذا بالغت فى ایلامه ، فان العاقل یتعظ بالاداب و البهائم لا تتعظ الا بالضرب
نامه / 31
ترجمه : از کسانى مباش که اندرز نمى پذیرند مگر هنگامى که آزار و عذابى به آنها برسد. شخص عاقل ، باادب و ملایمت اندرز مى پذیرد، و چهار پایان هستند که جز با کتک ، فرمان نمیبرند و به راه نمى آیند.
شرح : انسان که برترین مخلوق خداوند است ، و بهمین جهت اشرف مخلوقات نام گرفته ، با سایر جانداران ، تفاوتهاى بسیار دارد. یکى از مهمترین تفاوتهاى انسان با حیوانات ، این است که انسان اندرزپذیر نیستند، و صاحب با نگهبان حیوانات و چهارپایان ، ناچار مى شوند که به ضرب چوب و شلاق ، آنها را به راه بیاورند و از خطر و ناراحتى ها دور سازند.
انسان عاقل ، میداند که پدر و مادر، یا معلم ، یا سایر بزرگترها، که بیش از او دانش و تجربه دارند، جز خیر و صلاح او را نمیخواهند و به همین دلیل ، هر گاه ببینند که کودک خردسال یا شاگرد کوچکشان به راه خطا مى رود، او را اندرز میدهند و سعى مى کنند با ارشاد و راهنمایى ، از خطا و خطرها، دورش کنند.
در چنین مواقعى ،انسان اگر عاقل باشد، با زبان خوش و ملایم ، اندرز بزرگترها را مى پذیرد و مؤ دبانه به راهنمایى آنها گردن مى گذارد. اما، گاهى ، کسانى هم پیدا مى شوند که بر خلاف انتظار، اندرز افراد خیرخواه را خطاى خود، ادامه مى دهند.
حتما شما هم دیده اید که گاهى ، پدر و مادر، مجبور مى شوند فرزند خود را، به خاطر آن که با زبان خوش اندرز نپذیرفته است ، با تنبیه بدنى و کتک و خشونت تربیت کنند. در حالیکه انسان عاقل ، هرگز کارى نمى کند که با او مانند حیوانات و چهارپایان رفتار کنند و با کتک به راهش بیاورند. بلکه باادب و ملایمت ، اندرز بزرگترها را مى پذیرد، و با خوبى و خوشى ، به راهى میرود، که سعادت و خوشبختى او، در آن است .
14. دوستى و خردمندى
التودد نصف العقل
ح /142
ترجمه : دوستى و مهربانى با مردم ، نیمى از عقل است .
شرح : شخص عاقل ، با شخص نادان ، تفاوتهاى زیادى دارد. اما این تفاوتها، همیشه و همه جا معلوم و آشکار میگردد که کدامیک عاقل و کدامیک نادان هستند.
یکى از این موارد، طرز رفتار با مردم است . شخص نادان ، ارزش دوستى و مهربانى را نمیداند و بهمین دلیل ، با مردم دوستى نمى کند و محبت کسى را در دل خود جاى نمى دهد.
اما شخص عاقل ، چون به نیروى عقل خود، قدر و قیمت دوستى و محبت را درک مى کند و با دوستانش نیز، همیشه با مهر و محبت رفتار مى کند.
یکى از راههائى که ما میتوانیم تشخیص دهیم چه کسى عاقل و چه کسى نادان است ، همین است که ببینیم آیا شخص مورد نظر، با مردم دوستى و محبت میکند، یا با هیچکس از دل مهر و محبت و دوستى وارد نمیشود
از آنجا که دوستى و محبت با مردم ، یکى از مهمترین نشانه هاى عقل و شعور است ، امام علیه السلام ، براى دوستى ارزش فراوانى قائل شده است ، تا جائى که فرموده است : همینکه شخصى با مردم دوستى و محبت کند، نشانه آن است که دست کم ، نیمى از عقل طبیعى یک انسان در او وجود دارد.(پایان فسمت اول) ادامه دارد